لیلیلیلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر

بدون عنوان

"عاشق که میشی یه جای دلت همیشه لَنگ میزنه یه لنگی بین بودن و خواستن و ترسیدن، مادر که میشی انگار هزار توی وجودت هزار بار عاشق شده اون موقع هزار توی وجودت هزار بار لنگ میزنه و تو کاری نمیتونی بکنی..."
27 دی 1391

من مجنون تو لیلی!!!

سلام بر بانوی زیبایِ من، لیلیِ زیبای من. لیلی هر وقت اسمتو به زبون میارم با خودم میگم ایول به این مادر با این اسمی که انتخاب کرده این اسم واقعاً زیبا و برازنده توئه مادر. خیلی حس قشنگیه که تو لیلی باشی و من مجنون یادمه یه بار یکی تو وبلاگت نوشته بود که عشق به فرزند بالاتر از این حرفهاست که بخوای بگی مجنون بچتی و اونقدر این نظر مسخره بود که پاکش کردم. چرا نشه تو لیلی باشی و من مجنون اصلا تو شیرین و من فرهاد.   وقتی پای عشق وسط باشه بیخیال همه قانونا چند روز قبل رفته بودیم فروشگاه خرید تو خیلی خوشحال بودی و میخندیدی و منم که عاشق و از خوشحالی تو سرمست وقتی باهات بازی میکردم جلوت ادا در میاوردم و بالا پایین میپریدم بعضی...
9 دی 1391

ترس از بزرگ شدن!!!!

لیلی سلام. ماه پریِ من ( یه زمانی آرزوم بود اسمت رو بزارم ماه پری) داره یه اتفاق های جدیدی می افته اتفاق هایی که دوباره اشک رو به چشمای مادرت میاره. میدونم میگی تو چه مامانی هستی اما لیلی نمیخوام بگم  مادر نشدی تا بفهمی اما به خدا مادر نشدی تا بفهمی. لیلی لثه هات حسابی ورم کردن هر چی این ورم بزرگتر میشه بغض گلوی من هم بزرگتر میشه... لیلی تو داری دندون در میاری. تو رو خدا به من نخند که برای دندون دراوردنت هم نگرانم ماه بانوی من ( حتی یه روزی آرزوم بود اسمت رو بزارم ماه بانو) میترسم مسخرم نکن اما از روزی میترسم که دیگه نتونم خنده های بدون دندون تو رو ببینم میدونم میگی مامان من باید بزرگ شم آره خودم همه اینارو میدونم اما لیلی م...
4 دی 1391